عاصی!



عارضم ب خدمتتون ک اگ عن بازی همیشکی ملت ک این بار همه کارشناس محیط زیست و بلایای طبیعی شدن تو اینستاگرم رو قلم بگیریم، گویا کمی هم ملت گرایش ب انسانیت در عمل » پیدا کردن


یه عکس دیدم ک دم میدون اصلی شهر ، یه عده بنر دس گرفته بودن ک اونایی ک تو راه موندن و جایی ندارن رو اسکان میدیم و اینا


خب این قدم مثبتیه و حقیر باور داره در کنار ریزش ها، رویش ها رو هم گهگاهی باید پوشش خبری داد :))


با این ک با تک تک سلولای خاکستری مغزم اطمینان دارم ما آدم نمیشیم ، لیکن خدا قبول کنه بمنّه و کرمه


برادرزاده م اومده تو اتاق میگه بده نقاشی کنم


بش قلم کاغذ دادم میگه چی بکشم؟


میگم خانواده رو بکش


بابامو دم یخچال انباری کشیده در حالی ک داره براش خوراکی میاره از داخل یخچال!


ب مامانم ک رسید گف عزیزو باید خوشگل تر بکشم ( پارگی پنهانی حقیر )


مامان و باباشم در حال کار با گوشی کشید!


ب منم ک رسید ، گف خوابم دیر شده فردا میکشم :|


ناخودآگاه یاد مغز فندقی خودم و هم نسلیای خودم افتادم


یادمه ۴ سال ازین بچه بزرگتر بودم ینی کلاس سوم ابتدایی


رفتیم عید دیدنی تا خرتناق هله هوله خورده بودم نصف شب جنجال شدم مامانمو بیدار کردم بعد این ک یه فس مث قاطر تازه رام شده کتک خوردم ، در حالی ک جلو سنگ مستراح زانو زده بودم، مامانم پشتمو میمالوند ک زودتر بیارم بالا ، نذر کردم اگ زنده بمونم ، دیگه بدون وضو نماز نخونم :)))


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها